-
بی مقدمه
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:51
لای این حرف های سرد، ... هوای نگاه سکوت وحشی است. + در مورد بعضی اشعار نظرم بر اینست که خواننده خوب می تواند صاحب شعر را تشخیص دهد و لزومی بر ذکر مجدد نیست. و این احساس است که مد نظر قرار می گیرد، برای مثال وقتی می گویم « ملالی نیست، جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور، | که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند » و برای پست...
-
بودا
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:51
صدای اتوبان گر گرفته زیر پل، می پیچید، میان هاله های هوای رکیک، روی بخار سردی که از مه بی دریغ، ردی از نور و دود و خیال بر جای می گذاشت و محو می شد لای ترقی انزوا، لای سمفونی غریب بی هیچ کس بودن، ... بوی ذغال گرفته می آید، و طعم تلخ سکه های قدیمی زیر دریا ... طعم روزه دوره ای اردک ها، در برکه متعفن. طعم مفلوک تریاک، و...
-
تنهای خاکستری
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:50
من می فهمم، ... روی پرسپکتیو واژه ها چقدر بی دریغ می گذرد، زمان ... یکی می شود با صدای موزون قطار بی انتهای خیال، و سوت می کشد سرم. اینجا، حوالی همین گرگ و میش ساده نسبتا برفی، من، می فهمم ... دستهای نوازنده را احساس می کنم. حرف های نگفته خیلی سال دورتر را، که بی آنکه کسی را شاد کند، از سکوت یک پیرمرد می گوید. آسمان...
-
و کلاویه ها بوی باران می دهند
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:50
اینکه خیلی زودتر از بیدار شدن روز، چشم باز کنی ... ببینی، رفتگری در سکوت، برگ های انزوا را جارو می کند، ... و صدای منظم برخوردش با کف خیابان منجمد، اینکه چقدر شب ها دوست داشتنی هستند. اینکه بخار می کند شیشه اتاق، و تو از دور می بینی ... کسی رویش چیزی را نقاشی می کند. پشت سوسوی چراغ خوابی که هدیه ایست از روزهای دور،...
-
سگ بی قلاده روی کلاویه ها پرسه می زد
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:49
امروز، از همان اولین قدمی که روی آسفالت نیمه جان هر روز گذاشتم، میشد حس کرد، زندگی روی این هوای عصر، چیز دیگریست. انگار سفیدی مدام خیابان بیشتر توی چشم باشد، و منتهی شود تا انتهای پیچ ساده همیشگی که هیچ گاه دیگری، حس پایان نداشت. امروز، از معدود روزهایی بود که میشد تا انتهای شهر را به سادگی دید. درخت ها، روی کنتراست...
-
Café de France
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:49
خیلی وقت، خیلی سال، طول خواهد کشید تا این مردم بفهمند، زندگی چیز دیگری است. مثل تمام فیلم های خاک گرفته که هیچ وقت، هیچ گاه، شبیه این توهم دور از واقعیت نیست. شبیه آدمک های چوبی، زیر برف. ۸ دی ۸۹ کافه دو فرانس
-
عنوان یادداشت بخوره تو سرم!
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:48
چی بگم بهت ... بگم صدام می چسبه به ته گلوم و نمیاد بیرون، ... اینکه چشمام خیس میشه و هیچ کس حتی خود تو هم نمی بینیش، اینکه، بی بهونه میزنم به مسیری که پر از درخت باشه، پر از نیمکت خیس باشه، پر از برگایی باشه که زرد شدن، ریختن، مردن کنار جدولی که میرسه به خود خدا ... اینکه نفهمم این روزا، تو این هول و هراس نامردی و این...
-
دنیای سرسام آور اینروزی
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:48
واسطه نیار به عزتت خمارم | حوصله هیچ کسیم ندارم
-
یلدا
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:48
انگار دانه های بلور این شب دراز، انگار سرخی بی انتهای دل تو
-
strangers
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:47
می بینی؟ بغض کودکی ها، تا سالهای سال، حتی خیلی بیشتر از آنچه که عمر می کنی، روی فضای خاکستری زمین می ماند.
-
فقر ماهیت
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:47
نمی دانم چرا این را می گویم. نمی دانم اصلا خیالم کجا بود که به ذهنم آمد: - زندگی، یعنی همین درخت های بی برگ، و بوی باران نیامده.
-
سوخت لاله
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:46
دلم گرفته خدا، و می ترسم از روزی، که کنتراست هیچ تابلویی به حجم یک کلاغ نیازی نداشته باشد. دلم گرفته خدا ... « سوخت لاله ، مرد لیلی ، خشک شد سرو سهی »
-
حالا ... نیمه های شب
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:46
دیده بگشا ای به شهد مرگ نوشینت رضا دیده بگشا بر عدم ای مستی هستی فزا دیده بگشا ای پس ازسوء القضا حسن القضا دیده بگشا از کرم ، رنجور دردستان ، علی بحر مروارید غم ، گنجور مردستان ، علی دیده بگشا رنج انسان بین و سیل اشک و آه کبر پستان بین و جام جهل و فرجام گناه تیر و ترکش ، خون و آتش ، خشم سرکش ، بیم چاه دیده بگشا بر ستم...
-
بعد از این روزها
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:45
ملالی نیست، جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور، که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند
-
نینوا
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:44
سرزمین نینوا یادش بخیر ...
-
سوز
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:44
و او به خواب می رفت. کنار لالایی کودکی که معصومانه شعرهای خردسالگیش را در خیال آرامت زمزمه می کرد. کنار دست های کودکانه پاییز، ... کنار غریبانگی این همه سال، این همه زخم های بی مرحم آدم ها. « بخوابی بابا ... » بخوابی که صدای بغض های نشکسته ام را نشنوی، که دلت نگیرد که باز، لای این طلسم بی وفایی خم شده پیکر کودکی که از...
-
سودا
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:44
یکتا نوشت این شب های من، بی نام تو هیچ چیز، تازه نمی شود
-
The Symphonic Eden
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:43
پشت سیاه و سفید های نقاشی های هنرمندانه گم شده بودند، تمام سرخی بادبادک های شاد، کودکانی که رویا پردازی می کردند، بارانی های سرخ شفاف، ... آن روزها هنوز کسی بهت زده به پرچمی که امنیت را از تمام بشریت می گرفت، روزها و شب ها را به کابوس نمی نشست. اما همیشه، طراحی یعنی، ... سرخ ها در انتهای خیال، نقوش سیاه و سفید و مات،...
-
دیوارها، هنگام غروب است
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:43
همیشه نگاهش جا می ماند، انگار یادش رفته باشد که چقدر سایه ها در شهر وول می خورند. شاید ساعت ها، پیپ می کشید و بویی عجیب همه خیال اتاق را در خود غرق می کرد. نمی شد بفهمی جایی که چشمانش را در خود گم کرده است، چه معنی غریبی خواهد داشت! « - من، کندی حرکت دارم. » از همان لحظه می شد بفهمی که ترجیح می دهد هیچ حرکتی آزارش...
-
دنیای کوچک نارون ها
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:42
« - گرسنه ات نیست؟ قیمه امام حسینه ... » اینکه همین حرف ساده را شنیده باشی. و بگذرد انگار نقطه ای باشد که دورتر می شود. چقدر دل آدم می گیرد ...! + همه حرف ها آنجایی شروع می شود، که صورتش سرخ باشد از سیلی نا هنگام، ... که اشک هایش بریزند، روی قیمه امام حسینی که ریخته کنار پیاده رو! که « این وقت شب، ... اینجا چه می کنی!...
-
بازگشت
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:42
برای حرف های بی سرنوشت
-
سقف کوتاه پاییز
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:41
بزرگ می شوی، ... آنقدر که دیگر نه آن ذره کوچک باشی که رشد کنی، که درک کنی که حجم تنهایی ات بشود آنقدری که هزار ترانه بی رحم و سوزناک را در خودش غرق کند، انقدر که پر بگیری و رها شوی، انقدری که بفهمی خورشید قصه های نیمه کاره جایی خیلی دور تر از خیال ها و ترس ها، ... جایی پشت پرچین های منظم باغچه همسایه های خیلی دور، روی...
-
Dandelion
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:41
همه چیز از تو شروع می شود. از تویی که خود خواهانه مرا به پرواز دراوردی و حالا، خیلی سال است که از کنار هزاران ابر سفید، هزاران مرغابی آن بالاهای خیلی متفاوت با تمام دست نوشته های بشر، از روی خیلی خیلی دشت های ارغوانی رنگ که حتی در خواب هم هیچ کس نخواهد دید، ... می گذرم و گاه به گاه درختی که برای لحظه ای خوابم را در...
-
-
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:40
این زندگی نیست، دردنامه است
-
گارمان
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:40
- بزرگتر که بشی می فهمی، دنیا، دنیای بزرگترها نیست! اینکه، سر بگردانی می بینی، ... از همیشه تنهاتر شده ای.
-
lachrymose
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:40
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد | گویا به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
-
رویا، مرگ امروزها
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:39
می دانی، راستش اینطور است که خیلی چیزها سر جای خودشان نبودند. چشم هام ماند به نوری که روی سبزی بی انتهای درخت ها می افتاد. یا غروب که صدای خنده های مدام می پیچید روی حقیقت بی چرای خیابان ها. اما، حالا، دیوارهای بلند، مغزهای مفلس، فرش های نفیس ... با اندک محبتی که یعنی بن بست!
-
انتهای اختیاری بودن
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:38
حرف زیادی نیست، ... فقط قحطی انسان و حکایت همجنس بازی گوسفند با گوسفند که آن را هم می گذاریم به حساب نظم نوین جهانی، یا به هر حال هم زیاد فرقی نمی کند ما به حساب چه بگذاریم؛ از همان اول هم کسی از ما چیزی نپرسید!
-
برای کوچه های منزوی
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:38
مثل حرف های دیوارها، این گوشه همیشه هوا همین طور خالی و بی انتهاست
-
سکوت
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 12:37
وقتی که حرف هایت گیر می کند، جایی، میان حوالی یکی شدن