The Symphonic Eden

پشت سیاه و سفید های نقاشی های هنرمندانه گم شده بودند، تمام سرخی بادبادک های شاد، کودکانی که رویا پردازی می کردند، بارانی های سرخ شفاف، ... آن روزها هنوز کسی بهت زده به پرچمی که امنیت را از تمام بشریت می گرفت، روزها و شب ها را به کابوس نمی نشست. اما همیشه، طراحی یعنی، ... سرخ ها در انتهای خیال، نقوش سیاه و سفید و مات، کنار بچه هایی که می خندند، ... کنار مادرانی که هیچ گاه دیگر، هیچ کس خبری از آنها نخواهد داشت! و تبسمی به تلخی همه این سالهای بر باد رفته، میان آرزوهایی که صاحبانشان، همه چیزشان را به خاطرش به گور برده اند و اما، تلخی ها، بی آنکه چیزی بدانند، هنوز در انزوای نهیلیسم مترقی غرق می شوند. و سایه ها، ... به راحتی از کنار دیوارها می گذرند، بی آنکه کسی بگوید، ... این روزها، غنیمت از دست رفته است. تقصیر نقاشی ها نیست، هنرمندها هنوز، دلشکسته اند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد