« - گرسنه ات نیست؟ قیمه امام حسینه ... »
اینکه همین حرف ساده را شنیده باشی. و بگذرد انگار نقطه ای باشد که دورتر می شود.
چقدر دل آدم می گیرد ...!
+ همه حرف ها آنجایی شروع می شود، که صورتش سرخ باشد از سیلی نا هنگام، ... که اشک هایش بریزند، روی قیمه امام حسینی که ریخته کنار پیاده رو! که « این وقت شب، ... اینجا چه می کنی! » ... من اینجا چه می کنم؟
برگرفته از پیکر فرهاد، عباس معروفی