نارنجی شفاف

یاد شب های بی سکون افتادم که اتفاق هایش شبیه گم شدن های پی در پی بود. گاهی باور نمی کنی، گاهی نا خودآگاه، دیوانه وار، دنبال تمام آنچه دیگر نیست می گردی. برای سال ها، ... روی سنگفرش های بی انتهای این شهر، تا نارنجی شفاف را پیدا کنی. تا برایت یک شبانه روز پر از سوال خلق کند و خودش با دستهای خودش، همه گمشده ها را دوباره بازگرداند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد