-

دلی بردی از من به یغما شکسته

سری دادی از سنگ سودا شکسته

مرا عشق رویت به توحید خوانده

که بت های پیدا و پنهان شکسته

به کوی وصالت به خم صد هزاران

دل و جان فتاده سر و پا شکسته

من از عین مستی بریدم ز هستی

که گویی حبابی به دریا شکسته

حوالت به خمخانه ام داده ساقی

که گم کرده ام جام و لیوان شکسته

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد