Dal Segno

ساده باش ... دنیا هبوط می کند، باز، شب اول یاوه های مقدس فرا می رسد، باز اندام نحیف شب می کشد رنگ تاریکش را روی خوابیده طرح های بشریت. سکوت می شود، باز می گردد دنیا روی خطوط موازی تقسیم شدن، تقسیم ماندن، ... هیچ چیز، نهایتا بی خیالی پست مدرن برای برهنه شدن، برای نقش های روی سقف های منحنی، برای آغاز، برای برهنه کردن پستان های سفید و پر از التهاب، پر از گرمی دوست داشتنی مخدر. نت های موسیقی تکرار می شوند، همه چیز روی خط میزان به دال سینیو می رسند ... دنیا گیج می خورد، و ناز می کند روسپی برای منتهی شدن به هزاره سوم، به هزاره درد، به لحظه ای که باز می گردد، به لحظه ای که دکمه شلوارش را باز می کنند، ... به لحظه ای که روی پاهای برهنه اش سردی احساس می کند، تنهایی ... و سفیدی مطلق تمام انحنای بی پرده اش، میان زمستانی تلخ، سرد، ... دال سینیو، ... دال سینیو ... چه لبخند زیبایی داشت، و چه اندام داغی داشت، ... عصر آهن بود زندگی ... دال سینیو!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد